تحقیق آئين بودا و زندگى نامه او 15 ص

دسته بندي : دانش آموزی و دانشجویی » دانلود تحقیق
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل :  word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 18 صفحه

 قسمتی از متن word (..doc) : 
 

2
‏بسعه تعالي
‏آئين بودا و زندگى نامه او‏
‏بيوگرافى و ‏شر‏ح‏ حال‏
‏بودا؟ نام اصلى او ‏سيدرتا ‏است ، مردى از خاندان ‏كاشاتريا ‏از شاهزادگان و اشراف هند كه در ‏منطقه ‏بنارس ‏به دنيا آمد. پدرش چون ‏اثار حمل در همسر خود مشاهده كرد، ‏برهمنان ‏ايالت بنارس را فراخواند و از آينده كودك از آنان سئوال كرد. ‏برهمنان مى گويند كه اين بوداى بيدار كننده جهان خواهد بود و راهبى بزرگ و پرشهرت ‏خواهد شد. پدر از چنين پيشگوئى اى سخت نگران شد؛ چرا كه فرزندى مى خواست تا قدرت و ‏ثروت او را به ارث برد و حاكم بر سرنوشت رعايا باشد، نه اينكه راهب و تارك دنيا ‏گردد. وقتى كودك متولد شد، براى او شرايط زندگى ويژه اى تدارك ديد تا با پيشگوئى ‏راهبان بستيزد و سرنوشت بودا را عوض ‍ كند. براى وصول به اين مطلوب كليه روابط او ‏را محدود ساخت تا هيچگونه تماسى با راهبان و مرتاضان و تاركان دنيا نداشته باشد. ‏اين وضع تا 16 سالگى سيدرتا ادامه داشت . بودا از زندگى يكنواخت در كاخ خسته شد، ‏لذا روزى از پيرمرد قصه گويش مى خواند تا او را به گردش ببرد. اولين برخورد ‏سيدرتا ‏در اين گردش با پيرمردى قد خميده با ‏موهاى سفيد و حالى پريشان است . و اين چهره تازه و جديدى است كه ‏سيدرتا ‏در وراى ديوارهاى قصر مى ديد. اين ‏كيست ؟ قصه گويش مى گويد: اين مرد مانند من و تو جوانى داشته و اكنون چنين پير و ‏فرتوت شده است .
‏سيدرتاتوضيح ‏بيشترى مى خواهد. قصه گو ادامه مى دهد: اين مرحله اى است كه همه بايد به آن برسند، ‏من نيز در آينده چنين پير خواهم شد. سيدرتا مى گويد: اين پيرى و كهولت در من هم ‏پديدار خواهد شد؟ قصه گويش پاسخ مى دهد: آرى در شما نيز پديد خواهد آمد. مى گويد: ‏حتما بايد پير شوم ؟ قصه مى گويد: حتما پير خواهى شد. بودا حالتش ‍ دگرگون مى شود و ‏دستور مى دهد تا او را به كاخ بازگرداند. بودا دگرگون شده بود و در فكر فرو رفته
3
‏بود، در انديشه پيرى هيولاى وحشتناكى كه در آينده در انتظار او است . اين كابوس ‏زندگى بودا را دچار بحران كرد. بودا چند روز بعد نيز به سياحت رفت . اين بار بودا ‏مردى بيمار و از پا افتاده را ديد كه با مرگ دست و پنجه نرم مى كرد. از قصه گو ‏پرسيد: اين كيست ؟‏
‏قصه گو مى گويد: اين مرد بيمار و ناتوان است . بودا مى پرسد: ‏بيمارى چيست ؟ جواب مى شنود كه : بيمارى نوعى گرفتارى و تحول جسمى است كه در آدميان ‏پديد مى آيد و سلامتى را سلب مى كند. بودا مى پرسد: آيا ممكن است اين بيمارى در من ‏راه يابد؟ قصه گو پاسخ مى دهد: آرى به سراغ تو نيز خواهد آمد. بودا مى پرسد: آيا من ‏نيز چنين زار و نزار خواهم شد؟ قصه گو مى گويد: آرى تو نيز چنين خواهى شد. سيدرتا ‏مى گويد: مرا به خانه بازگردانيد، امروز گردش مرا بس است . دوران خلوت و انزواى ‏بودا آغاز شد. وى به پيرى بيمارى و عواقب آن مى انديشيد. بار ديگر بودا راهى سياحت ‏مى شود و اين بار مرده اى را مى بيند و دوباره سئوالات او آغاز مى شود: اين كيست و ‏چيست ؟ چرا مرده ؟ آيا من نيز خواهم مرد؟ از سرنوشت او مى پرسد، جواب مى شنود كه در ‏آن جهان ديگر كسى را ندارد، و كسى او را نمى شناسد، و... بودا برخود مى لرزد، مى ‏ترسد و به كاخ باز مى گردد. دوران امساك بودا شروع مى شود، از همه كس و همه چيز جدا ‏مى شود، سخت در انديشه پيرى بيمارى و مرگ فرو رفته است . بار ديگر به سياحت مى رود ‏و اين بار فرد فقير ژنده پوشى را مى بيند كه در عالم خلسه فرو رفته ، با سرى ‏تراشيده و حالتى متغير، همچون كوه استوار و محكمم كه گوئى با تمام مظاهر مادى دنيا ‏در حال جنگ است و در آستانه پيروزى بر دنيا و مافيها قرار دارد. سئوالات بودا آغاز ‏مى شود: اين كيست ؟ چرا چنين كرده ؟ با مردم قهر است ؟ با زندگى چى ؟ و جواب مى ‏شنود كه او مردى راهب است ، مرتاض است ، رياضت مى كشد. و سئوالات بودا: مرتاض ؟ ‏رياضت ؟ آرى رياضت يعنى مبارزه با غرايز و بريدن از جاذبه هاى مادى و دنيوى و ‏پيوستن به دنيائى ديگر... سخنان قصه گوى بودا در او اثر عميقى مى كند. تقاضا مى كند ‏كه وى را به نزد مرتاض ببرد تا از سخنان او درسى بياموزد. در اين ديدار، زندگى آرام ‏و بى دغدغه راهب تاءثير شگرفى بر بودا گذاشت و ميسر زندگى او را به طور كلى دگرگون
3
‏كرد و سرانجام از او شخصيت و آئينى ساخت كه امروز در چند كشور بزرگ جهان پيروان ‏فراوانى دارد.
‏بودا در ‏كاپيلاواستودر جنوب ‏نپال ‏درسال 560 يا 563 ق .م متولد شد. نام ‏قبيله و خاندان او ‏گوتما ‏بود، لذا وى ‏را ملقب ‏به ‏سكيا مونسى ‏يعنى داناى ‏قبيله ‏ساكيا ‏كردند. و چون بعدا به ‏ارشاد وهدايت مردم جامعه خويش پرداخت ، او را ‏بودا ‏يعنى نور و درخشان گفته اند. اين نام ولقب تا به امروز در ميان ‏جوامع بشرى به رسميت شناخته شده و تعاليم او نيز به همين ‏عنوان ‏بودائيسم بودائى ‏ناميده مى شود. پدر بودا ‏يكى از پادشاهان يك ايالت هند‏ ‏ب‏و‏د. در قلمرو سلطنت او، افكار برهمنى و فلسفه هاى ‏مختلف هندى حضور داشت . محور اين ‏آراء و افكار فلسفى همان گونه كه در مباحث گذشته ‏آمد، بر تزكيه و نجات انسان درتلقى هندى آن استوار بود. و آنگونه كه گذشت ، پدر ‏هراسان از سرنوشت فرزند چنا ‏ن ‏تدابيرى انديشيد و مراقبت هائى معمول داشت . اما ديديم ‏كه بودا از كاخ‏ ‏مجلل پاى به بيرون نهاد و دگرگون شد. محققان تاريخ اديان برآنند كه ‏دو حادثه مهم‏ ‏در كاخ زندگى بودا او را متحول نمود. اين دو حادثه به لحاظ محتوى همان ‏برخوردهاىخارج از كاخ را در بردارد. حادثه نخست بيمارى يك رقاصه است كه توجه بودا ‏را به‏ ‏خود جلب كرد، رقاصه اى كه مبتلا به بيمارى‏ ‏سل بود و سرنوشت دردناك خود و خواهرش ‏را كه او نيز از بيمارى‏ ‏سل در گذشته بود، براى بودا باز گفته بود. حادثه دوم وصيت ‏اين رقاصه درحال مرگ به بودا است كه از فقر و پيرى مادرش براى او گفته بود. پيش ‏گوئى‏ ‏برهمنان درباره سيدرتا والدين او را نگران ساخته بود. طرح ازدواج بودا ‏تلاشى‏ ‏براى رهائى از خلوت گزينى او است . اما بودا ديگر متعلق به اين دنيا نيست و ‏ازدواج‏ ‏نتوانست او را از تفكر و انديشه باز دارد و خلاء وجودى او را پر كند. سيدرتا ‏همچنان درخلوت خويش ، غرق در دناى ديگرى است . مشاهدات بودا (پيرى بيمارى فقر، مرگ ‏،رياضت و...) سخت او را به خود مشغول كرده است . او از مرتاض آموخته بود كه ‏بايد‏ ‏رنج ‏ ‏را رها كرد و بى ‏بى رنجى ‏رسيد؛ به ‏بى ‏رنگى ‏، به ‏بى‏ ‏نيازى ‏و... مرتاض به اينها رسيده بود و بودا در انديشه شدن ، رسيدن و ‏رهائى ازرنج . اينكه بودا فرزندى دارد. و در شب تصميم و سرنوشت به اتاق همسر و
4
‏فرزندش‏ ‏مى رود، مادر و فرزند خوابيده بودند، بودا آن دو را از خواب بيدار نمى كند و ‏با آنان‏ ‏وداع مى كند. از تاريكى شب استفاده كرد و راهى‏ ‏جنگل شد .اندكى بعد اسبش را ‏نيز رها مى كند تا يادگار اشرافيت را با خود نداشته‏ ‏باشد. در انبوه جنگل گم مى شود، ‏مى رود و مى رود تا به پنج برهمن كهنسال مى رسد. به جمع آنان مى پيوندد. رياضت بودا ‏آغاز شد. او در اين راه آنچنان‏ ‏كوشيد كه در آستانه ‏نيروانا ‏قرار گرفت . تا آنجا متعالى شد كه ‏بر همه‏ ‏پارسايان روزگار خويش پيشى جست . او ديگر ‏سيدرتا‏ ‏كاشاتريا ‏و... ‏نيست، ‏بوداست كه تارك تمام لذات مادى ‏و تجملات دنيوى است . ‏بودا‏ ‏از ‏شهرت‏ ‏رنج مى برد و بار ديگر از جامعه فاصله ‏مى گيرد. در كنار درختى‏ ‏منزل مى كند و تصميمى مى گيرد در زير همين درخت بماند تا ‏بميرد. اين درخت ‏بو‏ ‏بود. ‏بودهى ‏از ريشه ‏بيدار ‏شدن ‏و آگاه شدن ، روشن شدن ، ‏اشراق ‏وعرفان ‏است . ‏بودا‏ ‏سالها در كنار درخت ‏بومى ماند تا پيروز مى شود،نجات مى يابد و ‏به حقيقت مى رسد. آنگاه لباس بودائى بر تن مى كند. گويند نام اواز همين درخت ‏بودهى ‏گرفته شده است .
‏در پاى همين درخت به ‏نيرواناحقيقت مطلق رسيد. از زير همين درخت به زادگاهش‏ ‏برگشت ، ژنده ‏پوش ، برهنه پا، درويش وار و در هيبت يك ‏مرتاض. ‏ ‏ابتدا مردم‏ ‏زادگاهش را دعوت مى كند، برخى از مردم دعوت او را ‏پذيرفتند و برخى ديگر زندگى‏ ‏مادى را ترجيح دادند. بودا در سال 483 ق .م . در سن ‏هشتاد سالگى درگذشت . آخرين‏ ‏كلام وى خطاب به راهبان اين بود: ‏هر چه مركب است ، دستخوش تباهى و فنا است‏ .‏ ‏پيروان اوليه بودا، نخستين معبد بودائى ‏سانگهارا بنا كردند و دعوت خود را درشمال ‏هند آغاز نمودند‏ .‏
‏افسانه هاى بودا؛‏
‏گويند روزى كه بودا در زير درخت بو به تفكر و خلسه فرو رفته بود، ‏بازرگانى با قاف‏ل‏ه و كال‏ا‏ى تجارى خود از آنجا عبور مى كردد. بازرگان را نظر به بودا ‏افتاد، او و همراهانش به ديدار وى شتافتند و صدقاتى در كنارش يا در كشكولش ‏انداختند. اين ‏كشكول ‏بعدها سمبل ‏رياضت كشان بودائى شد.
‏بازرگان مزبور و ياران او در كنار

 
دسته بندی: دانش آموزی و دانشجویی » دانلود تحقیق

تعداد مشاهده: 4079 مشاهده

فرمت فایل دانلودی:.zip

فرمت فایل اصلی: .doc

تعداد صفحات: 18

حجم فایل:30 کیلوبایت

 قیمت: 8,000 تومان
پس از پرداخت، لینک دانلود فایل برای شما نشان داده می شود.   پرداخت و دریافت فایل