تحقیق اختلاف نظر شيعه و سني 181ص
دسته بندي :
دانش آموزی و دانشجویی »
دانلود تحقیق
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 248 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1
علي به حق بوده و مخالفان او اشتباه كردند
در مورد اختلاف ميان علي رضی الله عنه و معاويه اهل سنت بر اين متفقند كه علي رضی الله عنه بر حق بوده و معاويه و كساني كه بااو بودند از حكومت علي سرپيچي كرده بودند. اهل سنت از شيعيان ميخواهند حتي يك نوشته در عقيده اهل سنتبياورند كه مغاير اين موضوع اهل سنت باشد. بر عكس اهل سنت ميتوانند صدها كتاب از بزرگان خود در عقيدهبياورند و به ايشان ثابت كنند كه اهل سنت خروج معاويه بر علي را عملي اشتباه ميدانند. پس چرا شيعيان سعي دارندكه اهل سنت را در صف معاويه و مخالفت علي جلوه دهند و چرا سعي ميكنند اهل سنت را به بني اميه نسبت دهند وآنان را دشمنان اهل بيت معرفي كنند.
متأسفانه ديري نپائيد كه اين اختلاف رنگي مذهبي گرفت و شيعيان گروهي مستقل و داراي روش جديدي در اصول وعقايد و فقه و مواريث شدند. اما اختلاف ميان علي و معاويه در اين سطح نبوده و آنان در اصول و عقايد و غير اختلافينداشتند. بلكه اختلاف آنها در مسايل حكومتي و سلايق شخصي بود و ربطي به آنچه از رسول اكرم صلی الله علیه وسلم آموختهبودند نداشت. براي اثبات اين ادعاي خود دلايلي از كتب خود شيعيان ميآوريم. مهمترين منبع شيعه نهج البلاغهاست كه در آن روايت نسبت داده شده به علي رضی الله عنه جمع آوري شده است. در نهج البلاغه ج 3 ص 114 به نقل ازايشان چنين آمده است: ابتداي كار اينگونه بود كه ما با اهالي شام برخورد كرديم، روشن است كه خدايمان يكي وپيامبرمان يكي است و دوت همه ما به اسلام است. ما از آنها چيز بيشتري غير از ايمان به خدا و تصديق پيامبرش صلی الله علیه وسلم نميخواهند. آنچه كه ما و آنها در آن اختلاف كرديم خون عثمان رضی الله عنه بود.
بنابراين گفته آنحضرت و بر خلاف آنچه شيعيان ميگويند، جز مسئله قتل عثمان رضی الله عنه اختلاف ديگري ميان علي واصحاب پيامبر صلی الله علیه وسلم وجود نداشته است. حضرت علي رضی الله عنه از تفرقه و جدائي ميان اصحاب پيامبر صلی الله علیه وسلم حسرتميخورد و اينگونه در مرگ آنها مرثيه ميگفت: كجايند آن قومي كه به اسلام دعوت داده شدند، پس آن را پذيرفتند،قرآن را خواندند و آن حكم قرار دادند، چشمهايشان از گريه خشكيده و شكمهايشان از روزه گرفتن به كمرهايشانچسبيده بود. دندانهايشان از تضرع و التماس به درگاه
3
خداوند خشكيده، چهره هايشان از شب زنده داري زرد و از خداترسي خسته بنظر ميرسيد. آنها برادرانم بودند كه رفتند، پس ما حق داريم تشنه ديدار آنها باشيم و از جدائي آنهاانگشت غم به دهان بگيريم (نهج البلاغه ص235)
اين سخن حكايت از روابط دوستانه و محكم ميان علي و اصحاب پيامبر صلی الله علیه وسلم ميكند، كمااينكه علي دخترش ام كلثومرا به نكاح عمر بن خطاب رضی الله عنه در آورد. كتابهائي از اهل تشيع مانند كافي كليني ج5 ص346 و استبصار طوسي ج3ص350 و منتهي الامال قمي ج1 ص184 به اين حقيقت اعتراف كردهاند.
هنگاميكه عمر بن خطاب رضی الله عنه شخصاً ميخواست در جنگ با روميها شركت كند با علي رضی الله عنه مشورت نمود.حضرت علي رضی الله عنه او را از رفتن منع كرد و گفت او بايد باقي بماند زيرا كه او قلعه و نماد اعراب و حامي و پناهگاهمسلمين است. (نهج البلاغه، ج2 ص18) سپس حضرت علي به او گفت: اگر عجمها ترا ببينند ميگويند اين ريشه ونقطه قوت اعراب است و اگر ريشه را قطع كرديد در امان خواهيد بود. عمر رأي را پذيرفته و به جنگ نرفت. (نهجالبلاغه ج2 ص30)
همچنين در نهج البلاغه ج3، ص2 آمده است كه علي گرهي از مردم را ديد كه بدگوئي عثمان را ميكردند. حضرت عليايشان را مذمت نمود و ميگفت: مردم بدگوئي او را ميكنند و من مردي از مهاجرين بودم كه سعي بسيار در دلجوئي اوميكردم.
علي رضی الله عنه از شدت دوستي خلفاي ثلاثه سه تن از فرزندان خويش را بنام آنها نامگذاري كرد، به نامهاي ابوبكر، عمر وعثمان. گرچه عامه شيعيان از اين حقايق آگاه نيستند اما كتابهاي شيعيان به اين موضوع اقرار دارند. مانند كتابهاي اعلامالوري طبرسي ص302، ارشاد المفيد 186، تاريخ يعقوبي ج2 ص213، مقاتل الطالبين ابي فرج اصفهاني ص142،كشف الغمه اردبيلي ج2 ص64 و جلاء العيون مجلسي ص182.
در جايي ديگر علي رضی الله عنه اصحاب پيامبر صلی الله علیه وسلم را چنين توصيف ميكند:
من ياران محمد صلی الله علیه وسلم را ديدم، هيچكس از شما مثل آنها نيست. ايشان صبح ميكردند ژوليده موي و غبار آلود، شبها درقيام و سجود بودند، غروبها پيشانيهايشان بر خاك
3
بود. از ياد روز قيامت بر شعلههاي آتش ميايستادند. پيشانيهايشاندر اثر سجدههاي طولاني سائيده شده بود و از ذكر خدا اشك بر چشمانشان جاري ميشد و گريبانهايشان را تر ميكرد.
از ترس خدا و اميد ثواب او چنان ميلرزيدند كه درختان از باد و طوفان (نهج البلاغه ص190 ـ189)
حسين رضی الله عنه نيز فرزندانش را ابوبكر و عمر نام نهاد و فرزندان حسين هم براي گراميداشت ابوبكر و عمر فرزندان خودرا به اين اسامي نام نهادند و اين واقعيتي است كه علماء شيعه نيز در كتابهايشان به آن اعتراف كردهاند. ملاحظه كنيداعلام الوري ص213، تاريخ يعقوبي ج2 ص228، مقاتل الطالبين ص78 و 116، التنبيه والاشراف مسعودي (شيعي)ص263 و جلاء العيون مجلسي ص582.
موسي بن جعفر كه بنابر اعتقاد شيعه امام هفتم است، يكي از فرزندان خود را ابوبكر نام نهاد. كتاب كشف الغمه ج2ص217 و مقاتل الطالبين ص561 اين موضوع را ذكر كردهاند. همچنين امام مذكور دخترش را عائشه نام گذاشت. پدربزرگ او علي بن حسين بن علي بن ابي طالب نيز دخترش را عائشه ناميده بود (كشف الغمه والفصول الهمه صـ: 283) همچنين امام دهم شيعيان علي بن محمد هادي پسري بنام حسن و دختري بنام عائشه داشت. (كشف الغمه جـ: 2 صـ: 324 والفصول المهمه صـ: 283).
عبد الله بن جعفر بي أبي طالب فرزندش را ابوبكر نام نهاد. (مقاتل الطالبين ص123) حسن بن علي سه فرزند داشت كه يكي از آنها عمر نام داشت. (تاريخ يعقوبي ج2 ص228 و عمدة الطالب ص81 و الفصول المهمه ص166).
اين همه دال بر اين است كه موضع شيعيان نسبت به اصحاب پيامبر صلی الله علیه وسلم موضع اهل بيت نيست! و گرنه آيا از شيعيانكسي هست كه فرزندانش را ابوبكر يا عائشه يا عمر نامگذاري كند؟ با توجه به اينكه اهل بيت اين كار را كرده اند ما در اينجا ادعاي دوستي و ارادت شيعيان نسبت به اهل بيت را امتحان كرده و ميگوئيم: از اهل بيت در نامگذاري فرزندانتان بنام خلفاي سه گانه و عائشه پيروي كنيد وگرنه ادعاي ارادت و پيرويتان از اهل بيت جز ادعائي بي محتوا و عاري از حقيقت چيز ديگري نخواهد بود.
4
طبرسي از امام باقر روايت ميكند كه گفت: من منكر فضيلت عمر نيستم اما ابوبكر از عمر افضل است (الاحتجاجطبرسي ص230) مردي از محمد بن علي متعجب شد وقتي ديد او ابوبكر را متصف به صديق ميكند و پرسيد آيا تو نيز او را موصوف بهصديق ميكني؟ محمد بن علي گفت: بلي، و هر كس او را صديق نگويد قولش را در دنيا و آخرت تصديق نخواهد كرد(كشف الغمه ج2 ص174)
تمام رواياتي كه ذكر ميشود توسط بزرگترين و برجستهترين علماء و مراجع شيعه در مهمترين كتب ايشان روايت شدهاست و ما از منابع خود شيعيان استدلال ميكنيم. از جعفر بن محمد امام ششم شيعيان روايت است كه زني داناخدمت ايشان رسيد و از او در مورد ابوبكر و عمر سوال نمود. محمد بن جعفر در جواب آن زن گفت: آن دو را دوستبدار. آن زن گفت: من آنگاه كه به ملاقات پروردگارم شتافتم به او ميگويم تو مرا به دوستي آنها امر كرده بودي. امام درجواب گفت: بلي (الكافي، الروضه، ج8 ص101)
جعفر صادق پيوسته ميگفت: ولدني ابوبكر مرتين. بخاطر اينكه نسبت جعفر صادق از دو طرف به ابوبكر ميرسد. اولاز طريق مادرش، فاطمه بنت قاسم، كه قاسم فرزند ابوبكر است. و دوم از طريق مادربزرگش اسماء بنت عبدالرحمن بنابوبكر كه مادر فاطمه ميباشد. (عمدة الطالب ص195 چاپ ايران و الارشاد المفيد ص186 و الكافي، الحجه، ج1ص472)
مسعودي ميگويد: عثمان در حال تلاوت قرآن كشته شد. زنش فرياد برآورد كه اميرالمؤمنين را كشتند. آنگاه حسن وحسين داخل خانه آمدند و عثمان را در حالي يافتند كه روحش پرواز كرده بود و بر او گريستند. اين خبر به علي، طلحه و زبير (رضي الله عنهما) رسيد علي (رضي الله عنه) به درون خانه آمد در حاليكه پريشان و غمگين بود بر صورت حسن سيلي زد و مشتي بر سينه حسين كوبيد و گفت: امير المؤمنين چگونه كشته شد, در حاليكه شما نزديك خانه بوديد و به محمد بن طلحه ناسزا گفت و عبد الله بن زبير را لعنت كرد. (مروج الذهب مسعودي ج2 ص344)
ابوالفرج اصفهاني در مقاتل الطالبين چاپ دارالمعرفة بيروت ص87 و 142، اردبيلي در كشف الغمه ج2 ص64 ومجلسي در جلاء العيون ص582 مي نويسند: ابوبكر فرزند علي بن ابي طالب در ركاب برادرش امام حسين در كربلا بهشهادت رسيد همچنانكه فرزند امام حسين