تحقیق تاريخ بيهقي با خصوصيات خاص خود 9ص
دسته بندي :
دانش آموزی و دانشجویی »
دانلود تحقیق
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 10 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
2
شخصیتهای تاریخ بیهقی
تاريخ بيهقي با خصوصيات خاص خود، جزو معدود آثار اين مرز و بوم است كه در پهنه گسترده ادب و تاريخ ايران به رشته تحرير درآمده، تا از يكسو پيوند ما را با تاريخ هزار سال پيش برقرار سازد و از جانب ديگر روحمان را با غناي دلپذير ادب فارسي آشنا و سيراب و غني گرداند. اوج فرهنگ غني اسلامي در اين كتاب جلوهگر است : ادب در اوج كمال و تاريخ در اوج تقوي و امانت . اين رادمرد ادب و تاريخ دو مقوله نامانوس ادب و تاريخ را آنچنان با يكديگر پيوند داده و قرين، بلكه در يك پيكر قرار داده است كه خواننده هنگام مطالعه همواره در ترديد است كه آيا اثري تاريخي است يا ادبي؟ و البته كه هر دو هست . بيهقي نيز رجلي است كه همانند كتابش داراي دو شخصيت ممتاز تاريخي و ادبي است . از اينرو اديبان او را از خود ميدانند و اهل تاريخ هم. جدالي است كه به اتحاد ميانجامد. همچنان كه ادب و تاريخ در كتاب او دست در دست هم دارند. در مطالعه تاريخ بيهقي و ديگر كتب تاريخي، به گوشههاي بسيار ظريف و باريك و حساسي از زندگي و شخصيت افراد منقول در تاريخ بيهقي برخورد ميكنيم، كه الحق جا دارد پيرامون هر يك كتابي تحليلي نوشته ميشود، و برايم بسيار دشوار بود و واقعا دريغم ميآمد كه به خاطر محدوديت در حجم رساله بالاجبار مطالب ارزندهاي را حذف كرده و ناديده انگارم. شخصيتهايي نظير سبكتگين، اميرمحمود، اميرمسعود، بونصر مشكان، ابوالفضل بيهقي، خواجهاحمدحسن ميمندي، خواجهاحمد عبدالصمد، خوارزمشاه آلتونتاش و حتي شخصيتهايي منفي چون بوسهل زوزني و... اينها همه افرادي در خور تعمق هستند كه روال و جريان تاريخ ايران و خط سير آن را رقم زدهاند. مطالب ارزنده ديگري در اين كتاب درخور تعمق و بررسي است . از جمله: زبان بيهقي، موسيقي كلام بيهقي، دستور زبان بيهقي و كلام شعرواره او، كه همچنان كه در شعر نميتوان كلمهاي را برداشت و جاي آن كلمه يا لفظي ديگر نهاد، كلام بيهقي نيز چنين است . كتاب مجموعهاي است كه با استادي تمام نوشته شده است . الفاظ هر يك در جاي خود قرار گرفتهاند و از جمع اين مجموعه، وحدت موزون تاريخ بيهقي شكل ميگيرد. كساني كه به موسيقي دروني كلام بيهقي واقف باشند، در مييابند كه هنر او در نگارش نثر از هنر حافظ در به رشته كشيدن نظم كمتر نيست . الفاظ به نحوي انتخاب شدهاند كه خواننده بدون آگاهي از موضوع و پايان كار، خود بخود در مييابد كه در نهايت كار به كجا ميانجامد. پس و پيش شدن اسمها، ذكر القاب و عناوين مطابق با شان و منزلت هر فرد با توجه به پايگاهي كه در كلام دارد، انتخاب اسمها، زيبا و موسيقايي بودن اسمها، توالي اسمها تركي يا فارسي يا عربي، و يا ادغام و اختلاط اينگونه اسمها، نظري دقيقتر و پژوهشي عميقتر را ميطلبد و خود بابي مفتوح است بر روي پژوهشگران.
2
ابونصر مشکان و تاريخ بيهقى
پيش از بروز آثار اختلاط خراسان و عراق، در ديوان رسائل محمود غزنوى مردى پيدا شد از فضلا و ادبا، که او را الشيخ العميد ابونصربنمشکان مىناميدند (علىالتحقيق مشکان نام پدر ابونصر بوده است و ثعالبى در تتمةاليتيمه به اين معنى تصريح دارد. جلد ۲ کتاب سبکشناسي، ص ۶۲).
اين مرد در ادبيات تازى و پارسى استاد بود و در ”تتمةاليتيمه ثعالبي“ از وى نام برده است و ابوالفضل بيهقى شاگرد او است و در تاريخ يمينى و مسعودى از او و منشآت و فضايل وى فصولى مشبع آورده است.
ابونصر صاحب ديوان رسالت محمود بود (به اصطلاح امروز رئيس دبيرخانهٔ سلطنتي) و مسعود پسر محمود هم او را تا پايان حيات (صفر ۴۳۱) بر آن پيشه و منصب باقى داشت.
نمونهٔ اين مرد در تاريخ بيهقى و قسمتى ديگر سر و دست شکسته در جوامعالحکايات محمد عوفى به نقل از مقامات بونصر (۱) ، و قسمتهاى ديگر در کتب متفرقه باقىمانده است.
(۱) . مقامات بونصر در دست نيست و معلوم هم نيست که اين کتاب تأليف ابونصر مشکان بوده است مثل مقامات بديعى و حريرى و حميدى که تأليف بديعالزمان و حريرى و قاضى حميدالدين است و يا به قول بعضى بيهقى سخنان و داستانهاى ابونصر را در کتابى نقل کرده است.
سبک بيهقى (۲) به عين تقليدى است که از سبک نثر ابونصرمشکان چنانکه ميان منشآت ابونصر و شاگرد او هيچگونه تفاوت موجود نيست.
(۲) . الشيخ ابوالفضل محمدبنالحسين البيهقى الکاتب دبير ديوان رسايل محمود و محمد و مسعود که در عهد فرخزاد صاحبديوان رسالت شد و در عهد طغرل غلام به قلعهٔ غزنى حبس گشت و به آخر عمر انزوا اختيار کرد و در سنه
4
ٔ ۴۷۰ به ماه صفر فرمان يافت و تاريخ او سى مجلد بوده است که يک ثلث از آن در احوال مسعود برجاى است و مابقى از ميان رفته است، در جوامعالحکايات عوفى حکاياتى با تصرف از قسمت گمشدهٔ کتاب سبکشناسى نقل گرديده است، و نيز عوفى گويد بيهقى را در عهد عبدالرشيد مصادره کردند و تاريخ بيهق گويد او را براى تأديهٔ مهرزنى به حکم قاضى حبس نمودند و از آن محبس به قلعهٔ غزنى به حبس سياسى بردندش (تاريخ بيهق ص ۱۷۷).
نمونهاى از تاريخ بيهقى
پايان کار آل سيمجور :
امير سبکتکين مدتى به نشاپور ببود تا کار امير محمود راست شد، پس سوى هرات بازگشت، و بوعلى سيمجور مىخواست که از گرگان سوى پارس و کرمان رود، و ولايت بگيرد، که هواى گرگان بد بود، ترسيد که وى را آن رسد که تاش را رسيد، که آنجا گذشته شد، و خودکرده را درمان نيست، و در امثال گفتهاند:”يَدَکَ اَوْ کَتا وَ فُوَک نَفَخَ“ چون شنيد که امير سبکتکين سوى هرات رفت، و با امير محمود اندک مايه مرد است، طمع افتادش که باز نشاپور بگيرد، غرهٔ ماه ربيعالاول سنهٔ خمس و ثمانين و ثلثمائه از گرگان رفت، برادرانش و فائقالخاصه با وي، و لشگرى قوى آراسته، چون خبر او با امير محمود رسيد، از شهر برفت، و به باغ عمروليث فرود آمد، يک فرسنگى شهر، و بونصرِ محمودِ حاجب، جدّ خواجه بونصرِ نَوْکي، که رئيس غزنين است از سوى مادر، بدو پيوست، و عامهٔ شهر پيش بوعلى سيمجور رفتند، به آمدن وى شادى کردند، و سلاح برداشتند، و روى به جنگ آوردند، جنگِ رخنه آن بود که (طبع طهران، و اميرمحمود - ص ۲۰۲) اميرمحمود نيک بکوشيد، و چون روى ايستادن نبود رخنه کردند آن باغ را، و سوى هرات رفت و پدرش سوزان برافکند و لشگر خواستن گرفت، و بسيار مردم جمع شد از هَنْدو و خَلَج و از هر دستي، و بوعلى سيمجور به نشاپور مقام کرد، و بفرمود تا بهنام او خطبه کردند، وَ مارؤُيَ قَطّ غالباً اَشَبَهُ بِمَغْلوبِ مِنْه (اين عبارت عربى را بيهقى بدون استشهاد يا استدلالى من غير ضرورت آورده است) و اميران سبکتکين و محمود، از هرات برفتند، و والى سيستان را به پوشنگ يله کردند.
پسر او را با لشگرى تمام با خود بردند، و بوعلى چون خبر ايشان بشنيد، از نشاپور سوى طوس رفت تا جنگ کند، و خصمان بدم رفتند، امير سبکتکين رسولى نزديک بوعلى فرستاد و پيغام داد که خاندان شما قديم است، و اختيار نکنم که بر دست من ويران شود [البته] (زيادتى در طبع طهران - ص ۲۰۲) نصحيت من بپذير، و به صلح گراي، تا ما باز رويم به مرو، و تو خليفه
4
ٔ پسرم محمود باش به نشاپور، تا من به ميانه درآيم، و شفاعت کنم، تا امير خراسان دل بر شما خوش کند (طبع طهران، به ميان آيم و دل امير خراسان بر شما به شفاعت و درخواست خوش گردانم و ...)، و کارها خوب شود، و وحشت برخيزد، و من دانم که تو را اين موافق (در هر دو نسخه (مقارب) و در طبع تهران اصلاح شده است) نيايد اما با خرد رجوع کن و شمار خويش نيکو برگير، تا بدانى که راست مىگويم، و نصيحت پدرانه مىکنم، و بدان به يقين که مرا عجزى نيست، و اين سخن از ضعف نمىگويم، بدين لشگر بزرگ که با من است هر کارى بتوان کرد به نيروى ايزد عَزَّ و جَلّ، ولکن صلاح مىگويم و راه بَغْى نمىگيرم (طبع تهران: مىجويم و راه بغى نمىپويم. نسخهٔ خطي: صلاح مىخواهم و راه بغى نمىگيرم ... و سجع (نمىپويم) از تصرفات طبع تهران است). بوعلى را اين ناخوش نيامد که آثار اِدْبار مىديد و اين حديث با مقدَّمان خود بگفت، گفتند اين چه حديث باشد، جنگ بايد کرد! و بوالحسن پسر کثير پدر خواجه ابوالقاسم سخت خواهان بود اين صلح را، و بسيار نصيحت کرد، و سود نداشت با قضاى آمده که نَعْوذُ بِاللهِ مِنْها، چون ادبار آيد همهٔ تدبيرها خطا شود! و شاعر گفته است:
وَ اِذ اَرَاداللهُ رحَلْةَ نِعْمَةٍ عَنْ دارِ قَوْمٍ اَخْطَاُأ و اَلتّبيرا
و شبگير روز يکشنبه ده روز مانده از جمادىالاخرى سنهٔ خمس و ثمانين و ثلثمائه جنگ کردند، و نيک بکوشيدند، و مُعظم لشگر امير سبکتکين را نيک بماليدند، و نزديک بود که هزيمت افتادي، اميرمحمود [و] پسر خلف با سواران سخت گزيده، و مبارزان آسوده، ناگاه از کمين برآمدند، و بر فائق و يلمنکو زدند زدنى سخت استوار، چنانکه هزيمت شدند.
چون بوعلى بديد (طبع کلکته: ديد که هزيمت شد در رود ...)، هزيمت شد [و] در رود (۱) گريخت تا آنجا سر خود گيرد، و قومى را از اعيان و مقدمانش بگرفتند، چون بوعلى حاجب، و بکتکين مرغابي، و ينالتکين، و محمّد پسر حاجب طغان، و محمد شارتکين، و لشکرستان ديلم، و احمد ارسلان خازن، و بوعلى پسر نوشتکين، و ارسلان سمرقندي، و بديشان اسيران خويش و پيلان را که در جنگِ رِخْنه گرفته بودند باز ستدند، و بوالفتح بُستى گويد در اين جنگ: